آسمانی ها!
از ابتدای ماه مبارک رمضان بدلیل سنگینی برنامه عصر رادیو و به تبع آن خستگی جسمی (نه روحی!)، بروز کردن سایت به تاخیر می افتد و انبوه مطالب و خاطرات تنظیم نشده بچه های عزیز جنگ (همانها که خیال را دیده اند!) به قلبم ناخنک می زند؛ ولی جای خالی خستگی من را، دوستان خوبم پر می کنند و اتفاقاً در موضوعی برایم سخن گفته و ارسال می کنند که دغدغه جدی من است : باید ها و نباید های نگارش خاطرات جنگ!...
بعد از نقد دوستانه «مجتبی طحان»عزیز ، دوستان عزیزی لطف فرموده در پُست قبل اظهار نظر کردند که بسیار برایم رهگشا بود و این بار برادر بزرگوار «غلامعلی عنایت فر» مطلبی نسبتاً مفصل فرستاده اند که آن را در معرض دید شما قرار می دهم ؛ اما قبل از آن این اشاره را هم داشته باشم که چند هفته ای است پنجشنبه ها برنامه ای را باعنوان «آسمانی ها» در رادیو دزفول آغاز کرده ایم که در آن علاوه بر یاد و خاطره شهدای عزیز ،خاطرات رزمندگان و مردم در دوران دفاع مقدس طرح می شود؛ چند روز قبل با کسب اجازه از برادر عزیز و بزرگوار «دست نوشته ها»! خاطره رمضانی ایشان از موشکباران محله کرناسیان در سال 1363 را با کمی جرح و تعدیل در این برنامه کار کردم که دعوت می کنم در انتهای این پُست دانلود کرده و گوش کنید و البته از طریق ایمیلم خاطرات ناب و رادیوئی! خود را بفرستید تا به نام خودتان استفاده کنیم و اما مطلب آقای عنایت فر را در ادامه بخوانید :
سلام علیکم
السلام علیک ایها جمیع الشهدا، طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم، فیالیتنی کنا معکم فافوز فوزا عظیما
به نام خدایی که جانم در کف اوست
برادر عزیز و مهربان امروز، و دوستدار دیروز خوب و عادی زندگی در حال اوج، من در نظرات پست گذشته چند سطری از کاردوستان نوشتم و با مطلب شما در این پست ادامه آن را می نگارم امید که مفید واقع شود.
وقتی می فرمایید چرا این همه فاصله ؟ و چرا از دسترس ما دور می سازید آنهایی را که در دسترس بوده اند و همانند ما زندگی کرده اند باید بگویم ؛ به عبارات خود رجوع کنید، علت را مکشوف خواهید یافت. آنچه گفته می شود واقع آن روزگار است، و آنچه باور نمی شود محصول امروز است. برای اینکه بین انسان امروزوانسان دیروز فاصله ایجاد شده است . و خواسته های امروز ما فرق کرده است و ذائقه مردم دگرگون شده است .
دیروز 65 با امروز 90 متفاوت می نماید. رزمنده سنگر نشین خاکی پوش با صدر نشین نشیمنگاه زیبا توفیر کرده است. برادر؛این است که اگر این نسل تعجب کنند ،و در دسترس نبینند، جای شگفتی نیست ؛ آنان که بوده اند هم گاهی به تعجب می نگرند .
هر روزی مقتضیات خاص خود را دارد، و برای آن مقتضیات باید مقدمات مناسب آن را فراهم آورد تا بتوان به مقصود رسید.
آیا امروز همانند سال 65 است؟ یعنی ساختار فرهنگی، نوع زندگی ،شکل رفتار ،گفتار ،کردار، آمال و آرزو ها و غیره و غیره ... همانند آن روزها است ؟
شما نگاه کنید و ببینید، چه تعداد از افراد ؛ نمی گویم رزمنده ها؛ را به شکل آن روز می توانید بیابید؟ اشتباه نشود خاکی پوش بودن را نمی گویم ، خلوص در نیت، خوبی سیرت، خروج از نفسانیت، نفوذ نافذ زیبای طینت را می گویم ؛ برادر
قطعا تغییر را با تمام وجود حس خواهید کرد. تغییر ذائقه رخ داده است ما در امواج مکرر هر روز در جهت مخالف زیست داریم، و این زیست ، ما را می راند تا قهقرای نیستی تا اوج نزول ؛و حتما برای رسیدن به معنای والایی که ، دوستان وصف آن را می نویسند راه بسیار؛ و رسیدن دشوار است. تابخواهیم به خود آییم، و به سادگی فهم گذشته ی ساده برسیم، و معنای سلیس خوب بودن، و پاکی جان و روح عزیز را درک کنیم بایدازاین امواج مکرر و سمٌ مهلک در جهت مخالف ومعکوس اهداف ،عبور کنیم . و این دشوار امری است؛ برادر درون مایه سخن شما بیانگر این است که ما نمی توانیم، واقعیت ساده ای را هضم کنیم ؛ وخود این مطلب گویای این است که معنویت ساده رزمندگان را به قول شما چنان بزرگ می بینیم که انگار فراتر از رسیدن ما هستند و این تاییدی است بر این که هر چه بیشتر باید تلاش کرد تا به خلاء پاک دست یابیم .
اما خلاء پاک به چه معناست؟
یعنی اینکه فروریزیم دیوار اندیشه هایی را که محصولات نا پاک امروز در وجود ما قرارداده ، و ناگزیز ذهن و ضمیر ما شده است ، و ما را در فضای جدیدی قرار داده ، که هر مقدمه ای را دور تر از خود می انگاریم.
شما فرمودید : «مگر نه همین شهدا که تو خوب می شناسیشان، همانانی بودند که در همین کوی وبرزن ، روز و روزگار می گذراندند ...».
در کدام کوی وبرزن ؛آن که نیست ، یا این که در آن زندگی جاری است. برادر نه کویی مانده ونه برزنی همه منقلب شده است؛ و در این انقلاب ؛ تغییرات زیاد ی رخ داده است و برای رسیدن به مقدمات پیوند، باید همه شرایط را مهیا کرد، و انسان امروز را با خواستن های امروز، ورزمنده دیروز را باعدم عُلقه هایش به تصویرکشید. بین اوکه آزاد ورها وآماده پرواز بود با ما که در بند هزار عُلّقه و عَلقَه هستیم فاصله بسیار است و حق دارید بگوید توصیف دست نیافتنی، چون در اوج امروز می خواهیم از خالی خواسته های دیروز سخن کنیم و بدانیم و بفهمیم و ملموسمان باشد و این غریب خواسته ایست برادران عزیزم مقدمات را در همین کوی و برزن مهیا کنیم، ببینیم چه می شود
آسمان را در زمین خواهید یافت و زمین را به آسمان پیوند خواهید داد و شما می شوید دست نیافتنی برای کسانی که فارغ از ساز کردن مقدماتند.
ما خود از دسترس خارج شده ایم؛ آنها در دسترس هستند، و برای در دسترس بودنمان باید تلاش کنیم تا بتوانیم درک معنا کنیم، وقتی من اسیر نفس خود شده ام از دسترس معنویت خارجم؛ و درک آن معنا برای من نا مفهوم می شود.
شهیدی که _ در دزفول که دوستان نفس می کشند وافتخارمااین است که به آن متعلقیم _ ملجاء آگاهان دلسوخته مسیر حق است چنین می نویسد: این مطالب را با تشَر شخصی نگاشتم تاآیندگان بدانند که می شود رسید.
این عبارت در همان حالی که فضا به گونه ی دیگری بود و پذیرش نحو بهتری می یافت گفته شده است. آن عزیز و این شهید دل نگران برای من و ما است تا بدانیم راه رسیدن موجود و مانع مفقود است و سخت نینگاریم مبادی ورودی معرفت را، این موضوع چند مطلب را روشن می سازد.
اولی را نمی نویسم چون ضرورت ندارد.
2- امکان رسیدن هست مقدمات را فراهم کنیم .
3- آیندگان؛ امروز ما را بعید ندانند؛ خود را چاره کنند چنان که ما کردیم.
4- در این مسیر به سخت کوششی و رهایی از خواستن های مکرر دنیا که بی نهایت است و پایانی ندارد نیاز دارید . تا بتوانید درک این معنا کنید.
5- برای رسیدن نیاز به برنامه ی ،مکرر و منظم است .
این شهید در حالی که در کالبد جسمانی خود بود با شهدای قبل از خود و با شهدای زنده در مسیر خود پیوند خورده بود . از آنها الهام می گرفت و تقویت می شد تا طی طریق سهل شود. همو می گوید: در این مسیر به بینشی رسیدم که اگر همه ی دوستانم از حرکت در این جهت سر باز زنند من به تنهایی ادامه خواهم داد . از این بیان می توان فهمید لازمه تداوم مسیر رسیدن به شناخت و معرفت است شناختی که دستاویز ادامه ی حرکت است . شناختی که با شهود پیوند خورده است .
پس متاسفانه ما در رسیدن به معنا ومعنویت؛ زندگی را ساده برگزار کرده ایم .ودر رسیدن به آمال و آرزوها و تجملات دنیایی بر خود سخت گرفته ایم. این چیزی است که مغایر هدف اصلی زندگی می باشد. و همین مانع بزرگی است در معرفت یافتن و در دسترس بودن خودمان و شناخت شهدا .
این مشتی بود که نشانه خروار است یعنی چه بسیار شهدایی که بودند و ننوشتند و نگفتند .
و چه بسیار پیوند خورده هایی که امروز محشور با شهدا هستند و به سادگی از کنار آنها عبور می کنیم و نمی شناسیمشان شهدای زنده را می گویم کسانی که مصداق آیه ی«رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصّلوة و ايتاء الزّكوة يخافون يوماً تتقلّب فيه القلوب و الابصار.»
مرداني كه نه تجارت و نه معامله آنها را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و اداي زكات غافل نميكند.« نور / 37»
اما چند کلمه ای هم با برادر عزیزم جناب مهران صاحب وبلاگ (( دست نوشته ها )) بگویم ؛ در حیرتم برادر وقتی می فرمایید مگر ما به خواب ببینیم ((یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما )) رافیض و فوز شهادت در رکاب امام یا هر ولی خدایی برای همه ی آرزومندان به سعادت؛ شیرین است. اما این اختصاص به زمان امام حسین ندارد . باید شاخک های توجه و احساسمان را حساس و فعال کنیم تا به فیض نبرد در صف حق علیه باطل برسیم .
آرزو داشتن نشانه دارد و معنا، ببینید وقتی می گوییم ای کاش بودیم و ما هم به فوز وفیض شهادت نایل می آمدیم یک معنایش این است که این راه بهترین راهی بود که در آن مقطع ازتاریخ به وقوع پیوست . و برای الهام ِ موارد مشابه که بشر در طول تاریخ مواجه می شود باید الگو شود . معنای دیگر این آرزو فاجعه ای را به تصویر می کشد که ای کاش ما هم در این صحنه بودیم و به قدر توان از به وقوع پیوستن آن جلو گیری می کردیم و یا در آن زمان جان ناقابل را بر سرپیمان می گذاشتیم و پیمانه را سر می کشیدیم و شاهد بعد ازآن نبودیم .
یک معنای دیگر ((ای کاش)) این است که ما در اشتیاقمان، درست گام بر داریم و مکرر در مکرر تاکید و تایید کنیم تا در مسیر بمانیم وبه مقصود نایل شویم.
دعوی عشق کردن آسان است لیکن آن را دلیل و برهان است
اما با کنار هم قرار دادن(( یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما ))و((کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا)) مشخص می شود این صحنه تا قیام قیامت باز است و ما باید انتخاب کنیم تا شهید شویم یا فیض شهادت را به پاداش استقامت بر راه بدست آوریم.
پس برادران عزیز؛ خصال شهدا را در شرایط ِ مهیا بخواهیم و بخوانیم و انتظار فهم همگان امری بعید است.
پس اینکه در عالم زر یک امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) و بریر و زهیروسید جمشید وسید هبت الله و احمد و محمود و حسن ....... است
این یکی بودن دلیلی بر عدم وصول به مقصود نیست شاید خود شما هم بشوید کسی که بسیاری آرزو کنند برای مثل شما شدن در حالی که فقط یک جناب مهران با هویت شما در عالم زرمی توان تصور کرد.
پس ما حسین نمی شویم چون او فقط یکی است اما حسینی چرا ما عباس نمی شویم چون عباس یکی است ولی عباسی چرا بیاییم قدم در راه بگذاریم و شدن را تجربه کنیم تا در چهار راه اول شهدا را ملاقات کنیم.
آن وقت خودشان را با همه زیبا ییشان در بر خواهیم گرفت و وصفشان برای ما و کسانی که مثل ما هستند، مطابقی خواهند شد_یعنی ما میشویم آنها و آنها میشوند ما از نظر هویت و معنایی که در آن گام برمی داریم_ و بقیه کسانی که چنین نیستند؛ داستان و تاریخ و حتی افسانه می خوانند. چون نمی خواهند ، نمی توانند و نمی دانند.
منبع : بنگروز