پیشانی های خاک آلود بر خاک سائیده شد ، چشمه زلال اشک ها جاری بود ، سجده های شکر به وفور دیده می شد چه زیبا می خندیدند فرشگان در آسمان .

نیروهای پشتیبان وارد معرکه شده بودند و به پیشروی ادامه می دادند به همین خاطر فرصتی دست داد ه بود تا نیروهای خط شکن قدری استراحت نمایند و تجدید قوا کنند در این لحظه ها است که غم بزرگی بر دل می نشیند ، در این زمان است که آمار پرستو ها گرفته می شود تا دیشب زمزمه و دعا ی هم رزم را داشتیم و امروز پرواز او را و چه سخت بود برای باز ماندگان شنیدن نام پرستو های مهاجر.

مِنَ الْمُوْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا ﴿احزاب -23﴾

در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستاده‏اند؛ بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند)، و بعضى ديگر در انتظارند؛ و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادند.

تدارکات به سرعت کار پشتیبانی را شروع کرده بود و تا جائی که امکان داشت آذوقه و آب سالم مورد نیاز رزمندگان را تهیه و به وسیله قایق به آنها انتقال می داد .

با توجه به  وضعیت نامناسب محل استقرار و آلوده بودن منطقه به مواد شیمیائی مقداری نان و کنسرو برای صبحانه آورده شده بود معمولا رزمندگان قبل از شروع عملیات هیچگونه آب و غذائی میل نمی کردند و یا به مقدار اندکی استفاده می کردند به همین منظور پس از عملیات نیاز به غذا مشهود بود و بدلیل نبود آب مناسب و دور بودن از اروند رود امکان تمیز کردن دست و صورت وجود نداشت و اکثرا با همان سر و وضع کنسرو ها را میل نمودند .

هوا کاملا روشن شده بود سرود پیروزی از رادیو ها به گوش می رسید ، نصب پرچم امام رضا (ع ) بر گلدسته مسجد فاو هلهله ای بر پا نمود و این در حالی بود که در نزدیکی های کار خانه نمک فاو درگیری ها به شدت ادامه داشت . دشمن از زمین وآسمان گلوله می ریخت ، هواپیما های دشمن با ترافیک زیادی اقدام به بمباران نیروها می کردند وهر از گاهی با مورد اثابت قرار گرفتن یکی از هواپیما ها صدای تکبیر به هوا بلند می شد و شادی رزمندگان دو چندان می گردید .

همانگونه که در قسمت پنجم ذکر کرده بودم عدم همراهی فرمانده گروهان در آن شرایط برای من جای سئوال داشت چرا که در شرایط جنگی دیدن فرماندهان از لحاظ روحی خیلی تاثیر گذار بود

مشغول آماده کردن تجهیزات خود بودیم و هرکس وسایل استفاده شده در شب قبل را دوباره تکمیل تا هر لحظه آماده نبرد باشد که صدائی آشنا توجه ما را به خود معطوف کرد و او کسی نبود جز دلاور رشید اسلام فریدون معینی فرمانده گروهان با کمی تفاوت و آنهم بدلیل مجروحیت در شب عملیات دست در گردن و تعدادی ترکش در قسمت های دیگر بدنش حاضر نشده بود به بیمارستان انتقال پیدا نماید و بخاطر حضور در محل پس از مداوای ابتدائی خود را به نیرو ها رسانده بود و تازه من دلیل عدم همراهی ایشان را متوجه شده و به شهامت این دلاور مردان  غبطه خورده که حتی علی رغم جراحت داشتن نه تنها در آن موقعیت به روی خود نیاورده و بسیار خونسرد نشان می داد بلکه حاضر به ترک منطقه و اعزام به بیمارستان نشده بود .

(پایان قسمت هفتم ۲۶/6/90)