همه نیروها بلافاصله به خط شدند آخرین لحظات بود بعضی ها را بعد از این نمی توانستیم بر روی کره خاکی ببینیم، همدیگر در سکوت به آغوش گرفته می شد کسی حرفی برای گفتن نداشت فقط در تاریکی چشم ها کار می کرد برق التماس نگاه بود که رد و بدل می شد یکی التماس حلالیت که من رفتم از همه حلالیت می خواهم و یکی التماس شفاعت می روی ولی من را فراموش نکن .

اللهم صلی علی محمد و آل محمد(ص)  فضا را آرام معطر نمود صدای آشنای سر داردلاور اسلام مجید مزینی بگوش می رسید با توکل بر خدا و رعایت اصول حفاظتی حرکت به سوی محل شروع عملیات را آغاز کنید و سعی کنید تا آنجا که امکان دارد با آرامی حرکت نمائید .

از نخلستان که عبور می کردیم کاملا احساس غریبی به آدم دست می داد یا د مظلومیت مولا علی (ع) می افتادیم تا کنار اروند در نخلستان بودیم به محل اصلی بر اساس نقشه های برادران اطلاعات لشکر رسیده بودیم ساعت حدودا 15/21 بود که فرمان رفتن به سوی دشمن صادر شد ، آرام وارد آب اروند شدیم به میانه راه رسیدیم که سمت راست ما نیروها عملیات را شروع کرده بودند و دشمن متوجه حضور ما شد به راحتی صدای عراقی ها به گوش می رسید که فریاد می زدند جیش الخمینی  ، جیش الخمینی  و با انواع سلاح ها به سمت ما آتش گشودند بگو نه ای که به وسیله پدا فند ضد هوائی نیز به سمت نیروها شلیک می کردند در همان آ ب برادر عشیری به شهادت رسید و ما او را تا ساحل دشمن حمل کردیم چرا که رها سازی شهدا در آب باعث می شد تا آنها به سمت خلیج کشیده شوند .

دشمن در مسیر از موانع زیادی استفاده نموده بود و برای رسیدن به آنها باید این موانع پشت سر گذاشته می شد که عبارت بودند از :

( خورشیدی ها – بشکه های انفجاری فوگاز – سیم خار دار – خاکریز (ب ) شکل – میدان مین – خاکریز بتنی که در داخل آن سنگر ها ساخته شده بود )

 

به هر تقدیر اروند را به سرعت پشت سر گذاشته بودیم وبا عبور از خورشیدی ها و بشکه های فوگاز و سیم های خار دار به خاک ریز (ب) شکل رسیدیم محلی که ما استقرار پیدا کرده بودیم میان دل خاکریز دشمن بود به گونه ای که مقداری از خاکریز دشمن از سمت چپ بر ما احاطه داشت و باید لشکر سمت چپ ما با پیروزی بر آنها محل را برای ما پاکسازی می نمود و تا زمان رسیدن آنها دشمن از آن محل ما را به راحتی زیر آتش سنگین گرفته بود رسیدن به خاکریز بتنی واقعا کار بسیار مشکلی بود ، از یک سو میدان مین و از سوی دیگر وضعیت باتلاقی ساحل نیز کار حرکت به سمت دشمن را با دشواری مواجهه کرده بود .

کمترین فاصله را با دشمن داشتیم و آنها به صورت کور تمام ساحل را زیر آتش گرفته بودند و ما باید ضمن استتار در محل تا زدن به خاکریز اصلی سکوت می کردیم که ناگهان صدای رگباری در میان علف های کنار ساحل پیچید و پس از چند ثانیه صدای ناله ای با سرفه های مکرر همه را متوجه خود ساخت آری این بار در کربلای ایران به یاد  علی اصغری(ع) گلوی دیگر ی گوش تا گوش بریده شد .

محمد حسن پور دلاور بسیجی بود که با اثابت گلوله به گلویش یاد علی اصغر (ع) امام حسین (ع) را زنده کرد زیر خاک ریز دشمن که نباید هیچ صدائی می کردیم صدای سرفه به هوا بلند شده بود و هیچ راه چاره ای برای سکوت ایشان وجود نداشت در این لحظه فرمانده دلیر اسلام برادر مزینی گفتند که سرش را زیر آب کنید گفتن همین جمله برای دلاوری مانند حسن پور کفایت می کرد تا تکلیف خود را در آن شرایط بداند همین که دست گذاشتم و سرش را به زیر آب بردم ایشان پس از چند ثانیه سر خود را از آب بیرون آورد و در حالی که خون از گلوی او فوران می زد به من گفت : اگر من شهید شدم حتما دستم رابه خاکریز دشمن برسانید تا دشمن نگوید نگذاشتیم به ما برسد و با یک دست گلو و با دست دیگرش جلوی دهان خود را گرفت و به زیر آب رفت تقدیرش شهادت در آن زمان نبود چرا که پس از لحظاتی عملیات شروع شد و درگیری ما با دشمن نیز آشکار گردید و به همین خاطر مجدد ایشان را از زیر آب بیرون کشیدیم .

رسیدن به خاکریز واقعا مشکل بود و شهید دلاور کیارش نظری ........

پایان قسمت سوم (12/11/90)