روخانه برفی
پس از حضور در منطقه عملیاتی والفجر 10 مدتی برای استراحت به عقب برگشتیم محل استقرار گردان در کردستان عراق در شیاری حد فاصل 2 کوه قرار داشت ودر سمت چپ رودخانه ای وجود داشت که برفهای منطقه که آب می شدند در آن جاری می گردید .
در آن زمستان سرد و برفی ، سوز سرما امان آدمی را در کوهستان به گونه ای می برید که حتی وقتی شبها در زیر چادر با 2 پتو در حال نیمه خواب بودید برای اینکه محل خواب که مقداری گرم شده مجددا سرد نشود آدمی حاضر به این پهلو ، آن پهلو نمی شد چه رسد به اینکه بخواهند نیمه شب شما را برای ساعتی از خواب بیدار تا در آن سرما و برف موجود اطراف چادر ها به کار نگهبانی بپردازی به هر حال نیروی نظامی تابع دستور است خواه ارتشی داری نظم و انضباط باشد، یا بسیجی بی ترمز همه در آن مواقع باید تابع دستورات مافوق باشند .
هنوز تمام امکانات در محل مستقر نشده بود ( دستشوئی ها ، حمام ، چادر تدارکات ) و نیروها مشغول بر پائی اردوگاه بودند ،کار بسیار سختی بود چون شرایط برفی منطقه حکم خاص خود را داشت از طرفی برف ها نیز در حال آب شدن بود و تردد در محل با گل و لای زیادی صورت می گرفت و بر مشکلات می افزود .
یک روز بعد از انجام امورات روزانه تصمیم گرفتم که هر طور شده حمام کنم چون بسیار کثیف شده بودم و از طرفی نیاز مبرم به حمام داشتم هنوز امکان حمام رفتن مهیا نشده بود به همین خاطر با شهید بزرگوار روح الله سوزنگر مسئله را طرح نمودم و ایشان نیز اظهار نمود که من نیز نیاز به حمام دارم من به شوخی به ایشان پیشنهاد کردم خوب است برویم در رودخانه شنا کنیم که شهید بزرگوار بلافاصله پیشنهاد را پذیرفت ، گفتم رودخانه برفی را می گویم ایشان اظهار نمود اشکال ندارد وقتی که تصمیم ایشان را دیدم من نیز گفتم برویم و لباسهایمان را برداریم .
تعدادی از بچه که احساس کردند وسایل حمام داریم فکر کردند حمامی برقرار شده که پس از شنیدن قصدمان با انواع شوخی های خود ما را بمباران نمودند ولی ما بر تصمیم مان پا فشاری داشتیم تا جائی که زنده یاد بزرگوار نعمت ا... لحافچی نیز ما را از رفتن منع کرد ولی ما همچنان با لباس های حمام در دست به سمت رودخانه در حرکت بودیم .
آب به سرعت در حرکت بود ، لباسهایمان را در آورده بودیم ولی هنوز شهامت پریدن در آب را نداشتیم سوز سرمای بلند شده از روی رودخانه برفی تن ما را نوازش می داد ، ما هم می دانستیم اگر یکی ، یکی در آب برویم احتمال اینکه دیگری در آب نرود خیلی زیاد بود به هر حال تصمیم گرفتیم که با سه شماره با هم در آب بپریم دست های همدیگر را نیز گرفته بودیم که خللی در تصمیم ما بوجود نیاورد .
1،2،3 یک لحظه خود را از سخره کوچکی که آن نزدیکی بود پرت کردیم همانند آهن داغ با ورود به آب یخ می شد صدای ما را احساس کرد پس از چند ثانیه در آب بودن خود را به ساحل رساندیم و از آب بیرون آمده بلافاصله مقداری شامپو با سرعت به خود مالیدیم ولی اینبار هرکس به تنهائی دل به آب زدیم و خود را شسته و از آب بیرون آمدیم .
لباس نو بر تن حوله ها به دور سر اینبار ما بودیم که با افتخار از جلوی چادر ها حرکت می کردیم مثل اینکه خطی را شکسته باشیم احساس سبکی می کردیم ....... به راستی رودخانه خیلی جوان مرد بود که ما را بدون هیچ آسیبی آنگونه نوازش داد هر چند او نیز فرمان خدای بزرگ را اجرا می کرد ....... تقدیم به روح ا........ یادش گرامی باد.
عید بر همه ملت عزیز بخصوص دلاوران 8 سال دفاع مقدس و رزمندگان گردان های عمار و بلال شهرستان دزفول مبارک باد .